تولد دوباره من

ساخت وبلاگ
من خدا را دیدمدیشب امّا در خوابکه به تاریکی شب های دلمداشت ستاره می داداو به من می خندیدو چه لبخند خدا گونه و بی همتاییپر از آرامش و امّیدپر از دلگرمیاو به من (( می فرمود ))بیشتر امّا (( می گفت ))اهل (( فرمودن )) نیستآن خدای پر از احساس که من می دیدمکه خیالت راحتدر رحمت باز استتو فقط چند قدم سوی من آهسته بیاسوی دیگر با منسمت تاریکی و بی مایگیِ خویش مروبنده ی خوبی باشدست من همراهت  . . . بعد از آن زیباییمن پریدم از خواب . . ." ناشناس " [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : دیدار در خواب,تعبیر دیدار در خواب,خوشا دیدار ما در خواب, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 280 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:55

تـــــــــــو . . .


همان شقـــــایـــــق ِ معروف ِ شعرِ خوب ِ سهرابی!

تا تــــــــو هستـی . . .

                       زندگی بایـــــد کـــــرد . . .




تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : تا تو هستی مارک لوی,تا تو هستی و غزل هست,تا تو هستی, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 303 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:55

مینویسم برای دلم...نَفَس که میکشم پُر میشود این حوالی از عطر ناب تو...چشم میبندم و انگار چشم گشوده ام به چشمانت...گاه و بیگاه اینجا دلی تنگ می شود و به آتش میکشد فاصله ها را...طنین صدای تو لالایی شبهای تنهاییم می شود و من آرام به خواب می روم،‌به امید دیدن رویای تو...کودک درونم هرازگاهی لجوج میشود و بیقرار...بیقرار آن قلب مهربان با خندهای مستانه ...آری مینویسم برای دلم...*** بالاخره ماه آذر هم از راه رسید...ماهی که من با آقای""" آشنا شدم...آذرماه سال 90...یادش به خیر هنوز هم میشینم به اون موقع ها فکر میکنم...یه دنیا خاطره...یه دنیا اشک و لبخند...ای نفس گیر ترینحادثه فصل خزانمن به اسمت برسمسخت نبارم سخت است..." پویا جمشیدی " تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : مینویسم برای تو,مینویسم برای تو که,مینویسم برای تو عشقم, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 277 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:55


تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : خیلی دور خیلی نزدیک فیلم کامل,خیلی دور خیلی نزدیک iranproud,خیلی دور خیلی نزدیک, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 353 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

چه فرقی می کند مهر باشد
یا آبان و یا آذر ماه...!؟
وقتی تو باشی و پاییز باشد
باران، برگها و ابر باشند
زندگی رنگ دیگری دارد؛
من وپاییز هر دو عاشق توهستیم !
نگاه تو در شعرم پیداست،

فقط صدایم کن...


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] تولد دوباره من...

ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : من و پاییز,من و پاييز,من و پاییز و تنهایی, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 289 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را

تفال میزنم هر شب مَفٰاتیحُ الجَنانَم را



تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : به یاد تو از درد جان می نویسم,به یاد تو,به ياد تو, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 300 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

می نویسم چرا که می دانم روزی تو را به سرزمین عاشقانه هایم دعوت خواهم کرد...نامه ای به همسر نادیده امسلام به توسلام به  تو همسر نادیده ام ...نمی دانم این روزها به تو چه می گذرد؟نمی دانم اکنون کجای این شهر و دیار آرمیده ای نمی دانم چه می کنی و کجایی؟و آیا تو لحظه ای حتی به این فکر می کنی که خیال تو اکنون مراپای دفتر شعرمنشانده است تا برایت نامه ای بنویسم و مثل همیشه که از تو نشانی ندارم آن رابه صندوق پستی دلم پست کنم....بنویسم سلام به تو یه سلام بزرگ قد همه یآسمونا و همه ی زمینا و به صداقت وپاکی و یگانگی دلت!سلام تمام وجودم از آن تو...سلام همنفسم...سلام همسفر راه پرپیچ و خم زندگیام...حسی فراتر از غریزه ی انسانی مرا به اینجا می کشاند تا از تو حرف بزنم...مهری فراتر از غریزه انسانی مرا می کشاند تا این آرزو در دلم متولد شودکه بی تاب دیدارت شوم ...تو که وجود داری هستی اما از نگاهم پنهان و دور...شاید هم آنقدر پیدا و نزدیک که تصور نمی کنم تو همان همسر نادیده ی منی...و آرزو کنم کاش در کنارم بودی...احساسم رابرایت دست نخورده نگه خواهم داشت و هیچ کس را به اندازه ی تو دوست نخواهم داشت...تو تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : نامه ای به همسر نادیده ام, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 314 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

هیچ آدمی زندگی اش آن نیست که دقیقاً می خواهد...برای همین در ذهنش آن چیزی که نیست را بازسازی می کند...این زمینه پیدایش هنر است...در این ناتمامی زندگی، تنها چیزی که منجی آدمی است، عشق است...عشق خیلی تفاوت دارد با علاقه، با اشتیاق، با نیاز، با شور و هیجانات...عشق پدیده بسیار پیچیده ای است که بسیار به ندرت اتفاق می افتد...عشق تنها عامل نجات آدمی است از معضلات حیات و هستی...خوشا روزگاری که عشق به سراغ آدم می آید، چون عشق، آمدنی است، جستنی نیست..." پنجاه و سه ترانه ی عاشقانه "" شمس لنگرودی "*** چند روز دیگه بیشتر نمونده به سالگرد آشناییم با آقای""" ...یادش به خیر چه روز هیجان انگیزی بود...پیش از طلوعِ شکوفه بود شایدبا یادِ یک بعد از ظهرِ قدیمیآن قدر ترانه خواندم ،تا تمامِ کبوترانِ جهانشاعر شدند..." سید علی صالحی " تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 348 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

گفت... "حمید" بریم بیرون بگردیم؟ گفتم الان که بیرونیم! گفت نه! بریم یه جا که خیلی آروم باشه، یه جایه قشنگ یه جایی که دلمو قرص کنه همینطور که ماشینو تو کوچه های تنگ و شلوغ میروندم شروع کردم به فکر کردن کجا می تونستم ببرمش جایی که هم قشنگ باشه هم دلشو قرص کنه و هم بنزین ماشینم تموم نشه یواش سرشو خم کرد گذاشت رو شونه ام بزور می تونستم دنده رو عوض کنم چندبار صورتش رو روی شونه ی راستم، عقب و جلو کشید... تا خوب جاگیر شه؛ بعد آروم گفت "رسیدیم" " حمید جدیدی "*** یعنی میشه مثل قبلا بازم صفحه ی اینستاگرام آقای""" فعال بشه که منم از بی خبری دربیام...یادش به خیر برای اولین بار که پیجشونو دیدم...تا صبح نشستم و همه ی عکسهاشونو دیدم...یکی از عکسها از دوران نوجوانیشون بود...چه قدر اون عکسو دوست داشتم...حیف که نشد سیوش کنم... تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : کجایی دقیقا علی بابا,کجایی دقیقا,الان دقیقا کجایی علی بابا, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 298 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54

دفتر زندگیم را ورق می زدم... ناگهان برگی که در آن روز ترا دیدم، یافتم آنروز احساس در وجودم متولد شده بود... آن برگ را جدا کردم و در سرآغاز دفترم قرار دادم زندگی من از آن روز آغاز شد...دفتر زندگی منم ورق خورد تا رسید به آذرماه سال 90...روز دقیقشو یادم نیست...ولی میدونم یک روز قشنگ پاییزی بود...با تاریخی که خودم تخمین زدم باید روز 1390/9/12 باشه...همین امروز 5 سال از آشنایی من با آقای""" میگذره...البته 2 سال از این 5 سال میشه که من رابطه ی قلبی نزدیک با آقای""" دارم...3 سال اول بیشتر خاطره وآشنایی و دلتنگی و دلشوره بود...هر کسی ندونه فقط خدا میدونه این 5 سال برای من چجوری گذشت...ولی انقدر خاطره های قشنگ برام اتفاق افتاده که حاضرم بازم این 5 سال تکرار بشه...من احساسات خیلی قشنگی رو با آقای""" تجربه کردم...نمیدونم اسمش عشق هست یا دوست داشتن...اصلا اسمش هر چی که میخواد باشه...من این حسو خیلی دوست دارم...این حس زندگی منو خیلی قشنگتر کرده...منو به خدا نزدیکتر کرده...برای هر کسی که تعریف کنم شاید تعجب کنه که من 5 سال با یاد و خاطره ی یک نفر زندگی می تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : زندگی من از بابک جهانبخش,زندگی من ازمهراب,البوم زندگی من از بابک جهانبخش, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 297 تاريخ : جمعه 12 آذر 1395 ساعت: 21:54